پیش از اسلام عشق بود آیین ما
از محبت سنگچین دین ما
رقص و آواز و سرور و شعر و شور
سرزمینی از بلور و جنس نور
آفتاب مهربانی در نگاه
دوستت دارم به زیر چتر ماه
کوچه کوچه نغمه های می فروش
دور هم شبها صدای نوش نوش
سازهای دلکش سنتور و تار
چنگ و بربط در کنار رقص یار
عطر گل میداد رویاهای ما
مهرورزی در دل زیبای ما
دختران گیسویشان آزاد بود
رنگ و روی چهره هاشان شاد بود
جشن ها هر روز و هر شب داشتیم
زندگی را عشق می پنداشتیم
روز مرگ هم می که می نوشیده ایم
جامه رنگین که می پوشیده ایم
تا بهاران نرم نرمک می رسید
دل درون سینه هامان می تپید
چون قناری ها که عاشق می شدیم
در پی دشت شقایق می شدیم
اوج آبی ها سحر پر می زدیم
بانگ آزادی به هر در می زدیم
خانه ها لبریز از امید بود
میهنم گلخوشه خورشید بود
****
بعد از اسلام این وطن ویران شده است
تیره و تاریک و قبرستان شده است
اشک و آه و ناله و رخت عزا
روضه خوان و منبر و شال و عبا
گرگها بر پیکرش افتاده اند
چوب تاراج هستی اش را داده اند
***
با توام آرش کمان و تیر کو
شیرهای میهنم شمشیر کو
مهدی یعقوبی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر