۱۳۹۷ تیر ۱۴, پنجشنبه

چون بشکه های باروت در حال انفجاریم



در زیر خط مرگیم بر سفره نان نداریم
چون بشکه های باروت در حال انفجاریم
گفتیم آب اما  تیر و گلوله دادید
ما از گلوله هاتان  باکی دگر نداریم
از شعله های توفان از خشم ما بترسید
ما از همان تولد عالم که سربداریم
بی خستگی شب و روز یکدم نمی نشینیم
هر سو پی شمایان گرگ و سگان هاریم
شب تا سحر گرسنه در سرزمین نفتیم
بی خانمان و عاصی ، آواره هر دیاریم
از چوبه های اعدام دیگر نمی هراسیم
ای روبهان بزدل شیران شب شکاریم
دشمن که در همین جاست در میهن به زنجیر
باید که تیر آرش،  را در کمان گذاریم
ای دینتان که غارت سر تا به پا جنایت
در شعله های شورش در گور تان سپاریم
با آنهمه که کشتار ای حاکمان خونخوار
رویان تر از همیشه بی مرگ و بی شماریم
در برگهای تاریخ چون لکه های ننگید
ما چون که نام ایران جاوید و ماندگاریم
تیر و گلوله هاتان دیگر اثر ندارد
چون قله دماوند سرسخت و استواریم
از  کوچه و خیابان هرگز که بر نگردیم
تا ریشه شما را از بیخ و بن بر آریم
مهدی یعقوبی