۱۳۹۰ آذر ۳۰, چهارشنبه

به تبار بیشماران به جهان هزار هزاریم



نفس شکوفه زاران ، افقی پُر از بهاریم
سر قله های توفان ،  سحر آشیانه داریم
به گذرگهان ظلمت  تپش ستاره گانیم
به شبان برف  آتش به فراز کوهساریم
به سلاله شقایق  غزل زلال عشقیم
دل سنگ و صخره حتی شده ما جوانه آریم
رعد و برق آسمانی به سکوت روزگاریم
به گذار ابر باران  به کویر تشنه باریم
لب برکه های مهتاب عطشی همیشه داریم
به رواق آرزوها  گل سرخ می گذاریم
به میان موج وحشی پر خویش میگشاییم
اثر سپیده دم ما  به شبانه روی داریم
زده ای به خون کشاندی به فراز نیزه راندی
متحیری که بازهم ، شب و روز میگساریم
رگ و روح عاشق هرگز به گلوله ها نمیرد
به تبار بی شماران به جهان هزار هزاریم