۱۳۹۴ آبان ۲, شنبه

حق خود را باید از حلقومشان بیرون کشید






حق خود را باید از حلقومشان بیرون کشید
خط آتش بین خود با دشمنان دون کشید
گرگهای شرزه خونخوار را با خشم سرخ
بی مهابا در میان لجه های خون کشید
خنجری از پشت ، تیری روبرو بر سینه اش
عاشقی مانند تندر نعره ای گلگون کشید :
بر صلیبش عشق را اعماق شبهای سیاه
در دم آخر به لبخندی به لب مجنون کشید
ای بلوچها ، آذری ها ، کردها ، ایرانیان 
بانگ آزادی که باید در شب افیون کشید
تا بکی جور و ستم تا کی که زنجیر است و بند
نعره از قعر جگر باید همین اکنون کشید
میهن ما مهد شادی بود و آواز و شراب
وقت آن شد روی لب ها نغمه ای موزون کشید
مرگ یا آزادی ای اهریمنان زشتخو
تیغه شمشیر باید بر سر ملعون کشید

مهدی یعقوبی


۱۳۹۴ مهر ۲۷, دوشنبه

همه دزدند



 در میهن ماتمزده ما همه دزدند
از مفتی و آخوند و به ملا همه دزدند
جنگ و جدل و وق وقشان بر سر پول است
گاوان دل مجلس شورا همه دزدند
از حاکم شرعی که دهد حکم به اعدام
تا دور و برش آنهمه سگها همه دزدند
فاسد همگی جانی و آدمکش و قاتل
از دم وزرا از سر و تا پا همه دزدند
یک عده اراذل شده اند عالم دانا
اوباش شکمباره ی رسوا همه دزدند
کردند که ایران همه را فاحشه خانه
رمال و دعا خوان و مکلا همه دزدند
با آن همه پشمی که به هر چهره که دارند
در خاک وطن صاحب فتوا همه دزدند
عمامه که یعنی همه گنداب و کثافات
وعاظ ریاکار تکایا همه دزدند
دزدند وهمه دزد و همه دزد و بدزدند 
اینجا و به آنجا و به هر جا همه دزدند
دستان یکایک همه در خون جوانان
نعلین و عباپوش مصلا همه دزدند
اصلاح طلب قاتل بالفطره جانیست
اوباش درِ دفتر آغا !؟ همه دزدند
سر دسته دزدان خود آن رهبر والاست
غارتگر و پایین و به بالا همه دزدند


مهدی یعقوبی