۱۳۸۹ شهریور ۲۳, سه‌شنبه

سر شاخه های خورشید




من از این شکوفه هایی   که نشسته شادمانه 
 سر شاخه های سیبند

به شراره های آتش  که فراز کوهساران 
 به همیشه در لهیبند

به طنین نی لبک ها
به سکوت سبز صحرا
به ترانه های باران
که بگوش خاک تشنه ، شب تیره در نهیبند

به پرندگان که در موج 
به سپیده اوج در اوج 
پر و بال می گشایند

سر شاخه های خورشید 
  به ترنم عاشقانه ،  گل بوسه می ربایند

به ستاره گان شب کوب
که به لجه هایی از خون
به غریو سرخ تندر 
همه عمر بر صلیبند


   بخودم بگویم آرام :
بخروش موج دریا ، سرتخته سنگ خارا
به هر آنچه می شکوفد 
دل راز کهکشانها 
 ابدیتی نهان است


به چهان کسی به هر دم
به شراب عشق ما را
به همیشه میکند مست