۱۳۹۵ بهمن ۲۹, جمعه

وقت آن شد قدم تازه جهان بر دارم




وقت آن شد قدم تازه جهان بر دارم
از نشستن که به مرداب سکون بیزارم
همه ذرات وجودم متموج شب و روز
شوق پرواز در آتش به دل تبدارم
من بر آنم که در اعماق شب تیره و تار
روی گهواره خورشید که سر بگذارم
به فغان آمده ام من به ستوه آدمها
خسته از زندگی در دایره تکرارم
رنگ مردار گرفته همه سو دور و برم 
من تبار گل سرخی به سر کهسارم 
ننگ و نفرت به من ار در شب قیرین نفسی
به فراموشی و خاموشی که سر بسپارم
نغمه سبز چکاوک به دل حنجره ام
عشق ورزی که به زیبایی در عالم کارم
کهکشانهای پر از یاس و شقایق هایم
به بهاران سر هر شاخه که گل می آرم
در همه روح و رگم یکسره توفان شراب
میکند مست مرا زمزمه دلدارم
آسمان دل من نیمشبان نورانیست
خفته با ماه به هر شب سر گندمزارم
به تکاپو همه عمرم  پی زیبایی ها
عطر و احساس قناری که دهد پندارم
من پس از مرگ که حتی به سحرگاهان باز 
می شوم شاخه گلی بر سرتان می بارم

مهدی یعقوبی

۱۳۹۵ بهمن ۱۸, دوشنبه

هی بگو مرگ که بر امریکا




هی بگو مرگ که بر امریکا
پرچمش را بزن آتش به هوا
بده ماتحتت را جر همه جا
میدهد بوی پهن ریش و عبا
گور بابای شما ملاها 

سن فحشا شده ده سال ایران
شادی مردم ما  قبرستان
میدهی حکم تجاوز زندان
خر بکن امت نالانت را
گور بابای شما ملاها

هی بکش نعره که از قعر جگر
به سر و سینه بزن بر منبر
بده فتوا همه سو مرگ آور
هی بگو بمب اتم با غوغا
گور بابای شما ملاها

هی بگو مرگ که بر اسرائیل
سر بریدن که در اسلام اصیل
خرد و عقل و تفکر تعطیل
آب گویی که رود سر بالا
گور بابای شما ملاها

باعث اینهمه بیداد شدید
قاتل لاله و شمشاد شدید
بر لبان واژه جلاد شدید
سمبل و مظهر هر مکر و ریا
گور بابای شما ملاها

مثل طوسی همه قرآن خوانید
حقه و مکر و ریا انبانید
قاضیانی همه بی وجدانید
رهزن و دزد و همه بی سر و پا
گوربابای شما ملاها

لجن اندر لجن اندر لجنید
عفن و بد دهن و بی وطنید
از ازل تا به ابد ضد زنید
دین تان فتنه و جنگ و بلوا
گور بابای شما ملاها

بر سر سفره مردم نان نیست
چهره ای در وطنم خندان نیست
در شما ذره ای از وجدان نیست
خون ایران چکد از چنگ شما
گور بابای شما ملاها

شکم و زیر شکم دین شما
کشت و کشتار که آیین شما
رنگ خون جامه پشمین شما
شد جهنم ز شما میهن ما
گور بابای شما ملاها


مهدی یعقوبی