۱۴۰۴ شهریور ۱۰, دوشنبه

شعر محبت مهدی یعقوبی(هیچ)

 


به جهان که جز محبت اثری بجا نماند

بجز عشق و مهربانی

ثمری به جا نماند


همه عمر ما سراسر

که حباب روی آب است

و دو روز زندگانی

که سراب و وهم و خواب است


منشین به کنج خانه

قدمی به راه بردار

شده گر به نرمخندی

دل خسته ای به دست آر


نه بهشت بعد مرگ است

نه جهنمی که بر پاست

که بهشت کار نیک است

و شراره های دوزخ 

عملِ پلید و زشت است


و در این زمانه ای که، دل آدمی شده سنگ

و کلام و واژه نیرنگ

و در این زمانه ای که، پر و بالها شکسته

پس و پشت میله تنگ

به قفس که هر پرنده ست

دل آدمی که تنها 

به طنین عشق زنده است


به محبت است وطن باز وطن دوباره گردد

در و دشت و کوه و صحرا

پر از شقایق و سوسن و نسترن که گردد


به نگاه من محبت

که حیات جاودانیست

ابدیتی اگر هست

به نسیم همزبانی

و شمیم مهربانیست

مهدی یعقوبی(هیچ)

هیچ نظری موجود نیست: