به جهان که جز محبت اثری بجا نماند
به جهان که جز عطوفت ثمری به جا نماند
همه عمر ما سراسر
که حباب روی آب است
و دو روز زندگانی
که سراب و وهم و خواب است
منشین به کنج خانه
قدمی به راه بردار
شده گر به نرمخندی
دل خسته ای به دست آر
نه بهشت بعد مرگ است
نه جهنمی که بر پاست
که بهشت همین زمین و ثمرات کار نیک است
و شراره های دوزخ اثرات کار زشت است
و در این زمانه ای که، دل آدمی شده سنگ
و کلام و واژه نیرنگ
و در این زمانه ای که، پر و بالها شکسته
پس و پشت میله تنگ
به قفس که هر پرنده ست
دل آدمی که تنها
به طنین عشق زنده است
به محبت است وطن باز وطن دوباره گردد
در و دشت و کوه و صحرا
پر از شقایق و سوسن و نسترن که گردد
به نگاه من محبت
که حیات جاودانیست
ابدیتی اگر هست
به نسیم همزبانی
و شمیم مهربانیست
مهدی یعقوبی(هیچ)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر