۱۳۹۱ اسفند ۲۱, دوشنبه

بهار بهار بهار




به شانه های کوهها
به سینه های دشتها
به هر کجا و ناکجا
شکوفه ها شکوفه ها

 فراز بام خانه ها
به ظلمت شبانه ها

ستاره ها ستاره ها
از آسمان دور دست
 دوباره باز آمدند

پرنده ها پرنده ها
به شاخه های سیب ها و سروها دمیده اند
جوانه ها جوانه ها

کجا کجا بهار آمده بیا
طنین آب چشمه ها
شقایقان به جوی ها و برکه ها
کمانچه ها و تارها
در انتظار پای تو نشسته اند

ببین چه ذوق میکنند جوجه ها
به کنج آشیانه ها
چه لذتی نهفته است
به رقص و شادی شگفت موجها
 پرِ طلایی عقابها سپیده ی سحر به اوجها

ببین که دانه های خفته زیر خاک
پس از فصول برگریز
چه سبز و پر ترانه اند
به سینه سینه رودهایی از غزل روانه اند
نگفتمت نگفتمت که برفها فسانه اند

بیا بزن به باغهای گل دل رمیده را
به جنگل شکفته زیر نور ماه
به عطر ناب یاس ها
به خلوت شبانه ها

شراب کو
شکوفه های سرخ بر لبان تو
نسیم گیسوان نرم روشنت
دوچشم مهربان  که عطر عشق میدهد در آن
به باغهای ارغوان

بهار آمده بیا
کران و بیکران همه جوانه در جوانه است
به چشمه سار و کوهسار
شقایقان شکفته اند
به دشت گل
به چشمه گل
به کوه گل
به دره گل
کران و بیکران گل است
به پشت پنجره تمام روز و شب
حیاط خانه غرق بوی سنبل است
بهار آمده بیا
به شانه های کوهها
به دره ها به دشتها

« مهدی یعقوبی »


۱۳۹۱ اسفند ۱۱, جمعه

بهارانست بهاران




ببین بر شاخه های پر شکوفه
قناریهای عاشق باز گشتند
به رازی بس شگفت و ناگهانی
هزاران گل سراسر کوه و دشتند

نفسهای زلال چشمه ساران
همه آکنده از رویای دریاست
ببین در اوج آبی ها سحرگاه
پر و بال کبوترها چه زیباست

چه احساس لطیف و دلنشینی
روان در جان سوزان جهان است
پُر از پروانه دشت آرزوها
کران تا بیکران رنگین کمان است

جوانه در جوانه باغ در باغ
افق آیینه دار آفتاب است
به گرمای شگرف و آتشینی
رگان خاک لبریز از شراب است

کنار برکه های جنگل سبز
اثر از رد پای بچه آهوست
ببین در زیر چتر آبشاران
برقص آلاله ی گلگون و شب بوست

نگفتم من بهاران میرسد باز
زمستان هرگز هرگز ماندنی نیست
به پشت ابرهای تیره و تار
سرود روشن خورشید جاریست

بیا آغوش بگشا رو به صحرا
غزلخوانان بشادی نازنینم
بگو من دوستت دارم دوباره
که رنگ گل بگیرد من طنینم

به چشمان زلال و مهربانت
بگردد تازه تازه روح و جانم
به زیر پرتو ماه شبانگاه
شمیم عشق بارد در جهانم
 

گل افشانست بهارانست بهاران
شد هستی از طراوت خرم و مست
بیا بشکن در تنگ قفس را
بزن بال و پری پرواز عشق است
« مهدی یعقوبی »

بنگر بهار آمد





چه شکوفه های زیبا  که شکفته کوه و صحرا
بنگر بهار آمد   به حریم خانه ما
به ستیغ کوهساران  گل سرخ میدرخشد
زده چشمه سر به شادی  به میان سنگ خارا
به سپیده نرم نرمک  گل از آسمان ببارد
شده سبز در افقها  در و دشت آرزوها
غزل زلال مستی  به لب جهان هستی ست
دل ذره ذره خورشید همه هر کرانه پیدا
سر شاخه های رنگین به سحر پرندگانند
به سبد سبد ترانه  تن و جانشان شکوفا
نفس سپیده دارد رگ و روح کهکشانها
همه جهان شده می ،  لب عاشقان گوارا
اثری به سوز و سرما  به کران و بیکران نیست
منشین به خانه تنها  بنگر جوانه ها را
عطش شکفتن هر سو بتپد به سینه خاک
بزند به آسمانها  پر و بال موج دریا
چه خوش آمدی بهارا  سر خاک میهن ما
به همیشه در همیشه قدمت خجسته بادا 


« مهدی یعقوبی »