۱۳۹۰ اسفند ۲۷, شنبه

بنگر بهار آمد - غزلی تازه از مهدی یعقوبی




چه شکوفه های زیبا  که شکفته کوه و صحرا
بنگر بهار آمد   به حریم خانه ما
به ستیغ کوهساران  گل سرخ میدرخشد
زده چشمه سر به شادی  به میان سنگ خارا
به سپیده نرم نرمک  گل از آسمان ببارد
شده سبز در افقها  در و دشت آرزوها
غزل زلال مستی  به لب جهان هستی ست
دل ذره ذره خورشید همه هر کرانه پیدا
سر شاخه های رنگین به سحر پرندگانند
به سبد سبد ترانه  تن و جانشان شکوفا
نفس سپیده دارد رگ و روح کهکشانها
همه جهان شده می ،  لب عاشقان گوارا
اثری به سوز و سرما  به کران و بیکران نیست
منشین به خانه تنها  بنگر جوانه ها را
عطش شکفتن هر سو بتپد به سینه خاک
بزند به آسمانها  پر و بال موج دریا
چه خوش آمدی بهارا  سر خاک میهن ما
به همیشه در همیشه قدمت خجسته بادا 





۱۳۹۰ اسفند ۲۳, سه‌شنبه

آتش فروزان میشود آتش



 از زیر خاکستر
سوزنده و سرکش
آتش فروزان میشود آتش
در سنگفرش تیره و خونین میدانها
در انفجار شادی انبوه آدمها
در شعله های خشم
بر پوزه های گرگهایی از عبا و پشم


این سرزمین ما
تاریک شد از سوگواریها
ازگندنای ظلمت عمامه بر سرها
باید که امواج شرابی ناب
در کوچه جاری ساخت
خفاش خون آشام را از تخت ننگینش
با سر زمین انداخت

ای دختران سرزمین من
باید زمین را زیر پای گله خوکان بلرزانید
این روسری ها را 
در شعله های سرکش آتش بسوزانید
گیسو رها در شهرهای خفته در زنجیر
خم های می بر دوش
با بانگ نوشانوش
زنگار غم را از سر و صورت بتارانید
ایران سرای عشق
مهد شراب و نغمه موسیقی و شادیست
ایران ما ایران
تا در ابد کاشانه خورشید آزادیست


۱۳۹۰ اسفند ۱۱, پنجشنبه

وه چه آسان آسان بعضی ها




وه چه آسان آسان بعضی ها
از شرف میگذرند
و به هر ذلت و پستی راحت
جان و دل می سپرند

میزنند از هر سو
پشت پا بر خونها 
و لگد می کوبند 
به کبوترهای آزادی
جسد خونی سهراب و ندا


وه چه آسان آسان بعضی ها
از شرف میگذرند
 خط قرمز ها را می شکنند
و رگ و ریشه انسانی خود را بزنند


نانشان خون آلود
شکم و زیر شکم غیرتشان
شرم هرگز هرگز
از خیانت نکنند
از جنایت به وطن
با لب و لوچه خندان -
به شب تیره حمایت بکنند


وه چه آسان آسان
مثل نوشیدن آب از لیوان
میشود یک انسان 
بدتر از یک حیوان