۱۴۰۴ خرداد ۹, جمعه

من و تو زیر باران مهدی یعقوبی(هیچ)

 


من و تو نرم نرمک در خیابان زیر باران

سرت بر شانه ام زلفت پریشان زیر باران

شکوه قله سرسبز  و زیبای دماوند

در آغوش شقایقها نمایان زیر باران

سرانگشت لطیفت را به دستم می فشارم

تو میخندی به چشمانی درخشان زیر باران

نفس در  هر نفس  در سینه مان عشق

فراوان در فراوان در فراوان زیر باران

نسیمی عطرآگین نرم می پیچد به مویت

دلم را میبرد رویت چه آسان  زیر باران

پر از مهر و محبت هر قدم حرف و کلامت

سراسر آتشم آتش دل و  جان زیر باران

بدون روسری بی چتر در آرامشی ناب

لبان سرخ رنگت خند خندان زیر باران

تو را من دوستت دارم به رفتارت که پیداست

به چشمت عشق سوزانی که پنهان زیر باران

***

نشانت میدهم انگشتری زیبا به ناگاه

نگاهم می کنی  مبهوت و  حیران زیر باران

به زانو می نشینم روبرویت با تبسم

در آغوشم که میگیری غزلخوان زیر باران

مهدی یعقوبی(هیچ)

هیچ نظری موجود نیست: