۱۴۰۳ مهر ۱۰, سه‌شنبه

اشک شادی مهدی یعقوبی(هیچ)

 


زندگی در چشمهایم بیکران زیبا شدست

در شبانگاهان که ماهم ناگهان پیدا شدست

بال و پر انگار از شادی که در آورده ام

آسمان ابری ام آبی تر از دریا شدست

حالت مستی  که در روح و تنم حس می کنم

خون درون بستر رگهای من ودکا شدست

نغمه میخوانم به زیر چتر باران با سه تار

چون بهشتی جاودان در منظرم دنیا شدست

عطر و بوی نسترن پیچیده در دور و برم

لحظه هایم روز و شب آکنده از رویا شدست

اشک شادی می چکد از چشم هایم دم به دم

در تمام تار و پودم بی امان غوغا شدست

با شقایق ها برقصم بر فراز قله ها

همصدا جانم که با فوج قناری ها شدست

گوییا من عاشق عاشق، عاشق عاشق گشته ام

موج و توفان روح و رگهایم به سر تا پا شدست

               مهدی یعقوبی(هیچ)


هیچ نظری موجود نیست: