در مرگ من
آسمان وزمین سقوط نمی کند
اما
پرنده کوچکی رامیشناسم
که دیگر سرودی نخواهد خواند
***
از کوچه های تودرتوی آیینه
درزیرپلکان آفتاب
گلهای شعمدانی بی نگاه من
بنیمروز بیکسی
از تشنگی آب خواهندشد
وکلید باغ قصه های عشق
به کهکشانی بی انتها
***
از بعدمن آیا
کسی دربادهای نوباوه صبح
دستی به ساقه نور خواهد کشید
وبوسه ای به نرمای بافه گندم
***
درمرگ من نه آسمان سقوط میکند
نه زمین
اما
چشمه ای خشکیده احساس میکند
تنهایی اش را کسی نخواهد سرود
وامواج بی انتهای باد
بر اقیانوس اشک خویش غرقه خواهدشد
راستی را
از بعد من
مرغ سحر را
از آشیانه سبزش
که بیدار میکند
درمرگ من
نه آسمان سقوط میکند
نه برگ
17-7-1996