۱۳۹۸ اردیبهشت ۱۶, دوشنبه

من ایرانیم عشق دین من است



من ایرانیم عشق دین من است
بهشتم که ایران زمین من است
حریم دلم خانه آفتاب
رگ و روحم امواج سرخ شراب
در آغوش توفان که پر می زنم
شب تیره بانگ سحر می زنم
دمادم به دستم که پیمانه ها
مناجات من کنج میخانه ها
مقدس اگر هست آزادی است
به هم عشق ورزیدن و شادی است
اگر چه به زنجیر و بند شبم
همیشه که لبخند دارم لبم
به باغ خیالم که عطر بهار
وجود زلالم پر از چشمه سار
به صحرا و جنگل که نی میزنم
به اسبم سر قله هی می زنم
فراز سرم چتر رنگین کمان
زنان کوچه هایم که گیسو فشان
به تنبور و سنتور و ساز سه تار
برقصند با هلهله بیقرار

سراسر دل و جان همه یک تنیم
به مشتی از آهن بر اهریمنیم
مهدی یعقوبی


هیچ نظری موجود نیست: