۱۳۹۱ خرداد ۳۱, چهارشنبه

از پنجره نیمه باز - شعر تازه ای از مهدی یعقوبی




از خواب که بر خاستم
خورجینی در کنار خویش یافتم 
و سایه ای خوشبو 
در حوالی خاطرات ترک خورده ام

از پنجره شاد و نیمه باز
ترمه های ابر 
در بادها تاب میخوردند 
و در نفسهایم گرمای آفتابی بی غروب
تنوره میکشید
و در رگان تشنه ام 
 تاکستانها

خورجین بسته را
به بوسه ای گشودم
و ناگاه عطر جنگلی از یاسها
خانه ام را آکنده ساخت 
و من مست گشتم

بی واژه شعرها بر لبانم می درخشیدند
و از بسترم آهنگ زلال چشمه ها بر می خاست
و نسیم نرمخیز صبحگاهی

با خویش به زمزمه  گفتم : 
او نرفته است 
هرگز نرفته است
و گرمای جاودانه ای ذرات وجودم را فرا گرفت 
و آنگاه 
سبکبال مثل عطر گل سرخی از خویش بر خواستم
و در او که روح همه زیبایی هاست 
رها گشتم 
به ابدیتی از نور




هیچ نظری موجود نیست: