۱۳۸۸ مرداد ۹, جمعه

یک غزل


بازآمدند از بیشه ها گنجشکها گنجشکها
پاشیده خورشیدسحربرشاخه های سروما

برآسمان دره ها جامانده عطروبوی ماه
با یک سبد همر ا ه من لیلا بیا لیلا بیا

تا از فرازصخره ها د ر شا دی فواره ها
گلخوشه های عطررا باهم بچینیم ازهوا
-
وقتی که می رقصدبه چشمم کوه ازآوازنی
درسایه ساربیدها خاموش من با شم چرا

مستی نمی بخشد بمن این خوشه انگورها
لبریزم ازآیینه ها ا ز مستی بی انتها

ای قطره ها می ریزم امشب دردل خواب شما
بارودها رویای در یا ها ی آبی رنگ را

در سینه ی پروانه ها من عشقبازی میکنم
پرمی زنم بر ا وجها در کوهی ازآتش رها

ای خفتگان درثقل تن دربین بودن یا شدن
من طبل توفان می زنم اعماق احساس شما

عالم همه زیبایی اش درپرتوعشق است وبس
من کوهها را کند ه ام با قد ر ت عشقش ز جا

هیچ نظری موجود نیست: