حس میکنم که بی تو آتش جهان نبودست
سوسوی یک ستاره درکهکشان نبودست
آتش اگر که بود ست پروانه ای نبودست
حتی اگرکه بودست عشقی به جان نبودست
از برگ وگل به ریشه شب بود و شب همیشه
خورشید آتش افروز بر آسمان نبودست
با دیده ای عطشناک تفتیده سینه ی خاک
بردشتها شقا یق یا ارغوا ن نبودست
مردابی از سکون بود این بودن و نبودن
در ژرفنای دریا موجی نهان نبودست
بر نعش شاپرکها بر نیزه های خونین
فریاد آذرخشی در آسمان نبودست
خاموش تر ز خاموش زانوی غم در آغوش
در سینه ی دماوند آتشفشا ن نبودست
در عطر نوبهاران از بعد باد و باران
در گو شه ای از این خاک رنگین کمان نبودست
در خوشه های انگور برشا خه هایی از نور
یک قطره ی شرابی هرگز روان نبو دست
این زندگی سراسر از گرمی دو بوسه ست
از بوسه ای در عالم بی تو نشان نبودست
مهدی یعقوبی(هیچ)
۱۳۸۸ شهریور
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر