۱۳۸۸ شهریور ۱۱, چهارشنبه

بی تو


حس میکنم که بی تو آتش جهان نبودست
سوسوی یک ستاره درکهکشان نبودست

آتش اگر که بود ست پروانه ای نبودست
حتی اگرکه بودست عشقی به جان نبودست

از برگ وگل به ریشه شب بودوشب همیشه
خورشید آتش افروز بر آسمان نبودست

با دیده ای عطشناک تفتیده سینه ی خاک
بردشتها شقا یق یا ارغوا ن نبودست

مردابی از سکون بود این بو د ن و نبو د ن
در ژرفنا ی د ر یا مو جی نها ن نبو د ست

بر نعش شا پر کها بر نیز ه ها ی خو نین
فریاد آ ذ رخشی د ر آ سما ن نبودست

خاموش تر ز خاموش زانوی غم در آغوش
در سینه ی دما وند آ تشفشا ن نبو دست

د ر عطر نوبها را ن از بعد با د و با ر ا ن
د رگو شه ای ازاین خاک رنگین کمان نبودست

در خوشه های انگور برشا خه هایی از نور
یک قطره ی شرابی هرگزروان نبو دست

این زند گی سراسر ا ز گرمی دو بوسه ست
از بوسه ای به عالم بی تو نشا ن نبودست

هیچ نظری موجود نیست: