۱۳۸۷ آذر ۱۶, شنبه


عطرت را که در آغوش میگیرم

پرندگان بال می افشانند

وجهان عاشق میشود


***


اسکندر چه بیهوده درهزارتوی ظلمت

به جستجوی آب حیات میرفت

ونرون با هفت آسمان رویایش


***


من لبان عطشناک رودم

وتوروح زلال دریاها

ترا میبوسم

وامواج شکفته میشوند


***


بی تو ماه

سنگ وکلوخه ای بیش نیست

وبهار بی شکوفه وباد


***


سربه زیر بالهای کبوترانه ات که مینهم

سرمای کبود در من آب میشود


و در خواب جزایری از نیلوفر

بیدار میشوم


***


دوستت دارم

وستونهای سنگی اندوه فرومیپاشند

ومرزها بپایان میرسند


***


به بوسه ای

صندوقچه دلت را گشودم

وبه گنجینه ای ناتمام دست یافتم


دوستت دارم


.

این شعردر سال هزاروسیصدوهفتاد سروده شده است .

هیچ نظری موجود نیست: