هوا آکنده از عطر گل یاس
افقهای سحرگاهان چه زیباست
کنار بید مجنون بر لب رود
نفسهای زلال آب دریاست
افقهای سحرگاهان چه زیباست
کنار بید مجنون بر لب رود
نفسهای زلال آب دریاست
پرستوها دوباره دسته دسته
فراز کوه و صحراها به راهند
به پچ پچ در کنار رازقی ها
دو تا عاشق به زیر نور ماهند
به پشت پنجره باغ شکوفه
در آغوش نسیم صبحگاهیست
سرود مهر و برق مهربانی
به روز و شب به پلک هر نگاهیست
به روز و شب به پلک هر نگاهیست
در آقاق سکوت وسعتی سبز
نسیم یاد تو پیچیده در من
تمام لحظه هایم پر شد از عشق
تو گویی هر دمی دور و بر من
نمی بینم تو را اما که بویت
رگان تشنه ام را میکند مست
به برگ هر گلی در دامن دشت
به رخسار لطیفت میکشم دستطنین خاطراتت نرم نرمک
مرا پر میدهد مثل کبوتر
به رویاهای شیرینی دمادم
سراسر میشود جانم معطر
به دستان بلورینت غزلخوان
شراب سرخ میریزی به کامم
به اوج ماه و خورشید از خیالت
در این شبهای تاریکی مدامم
تمام هستی ام را پر ترانه
گرفتم در گل سرخی به دستم
بتو می بخشمش من شادمانه
نگاهم کن نگاهم عاشق هستممهدی یعقوبی(هیچ)