۱۳۸۷ اسفند ۲, جمعه


آمدم اما چه سود
کوچه ها خاموش بود

پونه ها خشکیده گلدانها شکسته -
ماهی از تنگ بلورافتاده بود
هیچ کس آنجا نبود


آمدم اما چه سود
خانه ام درهروجب ویرانه بود
آنطرفتر درکنارکاج پیر
کفتر کاکل بسربا جوجه هایش مرده بود
هیچ کس آنجا نبود


یاد یاران درافقهای نگاهم خیمه بست
آذرخشی دردوچشمانم نشست
سینه ام مثل تفنگ
یک خشاب پرفشنگ
ناگهان تندرکشیدم ازجگر

آه ای دستان من
آه ای دستان من




این شعر بعد ازآزادی دوباره ام اززندان با اعدام تعلیقی درسال هزارو سیصدوشصت وچهار
سروده شده است یاران همزنجیرم از علی شریف تا جعفر میمنی مهدی روح اله زاده
مسعود موحدی بهزاد شهدایی عقیل صالحیان یوسف و.....همه به جوخه تیرباران سپرده شدند .

هیچ نظری موجود نیست: