حجاب بی حجاب ای نرینه های ضد زن
حجاب بی حجاب ای که شیخ های بی وطن
جهالت و خرافه است عقیده و مرامتان
کلام تان که در دهن به مثل چهره تان که عن
حجاب بی حجاب ای شپش همه به ریشها
تمام فکر و ذکرتان به روز و شب پر از لجن
زنی که روسری به روی سر کند ضعیفه است
حجاب را که ای زن از سرت به خشم و کین بکن
مرا بزن، به بند کن، به تازیانه ها بکُش
برای من که چادر است مثل مرده در کفن
حجاب بی حجاب ای که خیل و قوم مفتخوار
نماد مرگ و تیرگی کثافتید در دهن
لچک که یعنی من اسیر و جنس دومم
کنیز و برده کنج خانه ها به دست اهرمن
زنم سرم به زیر حرف زور خم نمی شود
بر آن شدم که از حصارتان رها شوم که من
خوشا جهنم ار شما که قاتلان بهشتی اید
خدایتان همان شکم پیام و پندتان عفن
برآمده که از قرون تیره توحشید
دروغ و فتنه و ریا فریب و خدعه در سخن
شد آنزمان که گورتان ازین وطن که گم کنید
شما که کون دریده ها درون کله ها پهن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر