۱۴۰۱ آذر ۲۸, دوشنبه

من محاربم - مهدی یعقوبی (هیچ)

 


من به خط سرخ

در میان کوچه های شب نوشته ام که آفتاب

من محاربم


من کنار مردمی که از شما به تنگ آمدند

با خروش و خشم و کین شعار داده ام که اعتصاب

من محاربم

۱۴۰۱ آذر ۲۰, یکشنبه

نفرین به ضحاک - مهدی یعقوبی (هیچ)

 



در لجه خونش

افتاده که بر خاک

بر روی لبهایش

نفرین که بر ضحاک 


بر گیسوانش بوسه های باد

بر چهره اش گلبرگ لبخند است

اعماق چشمانش

خورشید زیبای دماوند است

او زنده تر از من

او زنده تر از تو

او زنده ی جاوید در رگهای پر توفان ایران است


ضحاک می ترسد

جرمی که نابخشودنی آزادی زنهاست

ضحاک میترسد

شب تا سحر بیدار

در وحشت است هر دم

این گرگهای هار

در سنگفرش داغ و تبدار خیابانها

این جوخه های مرگ

با چهره ای خونخوار

این چوبه های دار

در دور هر میدان گواه ماست

اما چه باک از اینهمه کشتار

در انتهای ظلمت غدار

خورشید پیروزی به راه ماست

مهدی یعقوبی (هیچ)

۱۴۰۱ آذر ۱۴, دوشنبه

تا که آخوند کفن در وطن ما نشود - مهدی یعقوبی (هیج)

 


تا که آخوند کفن در وطن ما نشود

وطن هرگز که وطن تا ته دنیا نشود

تا به گاوآهن اگر بسته نگردد آخوند

وطن ما وطنی باز توانا نشود

مظهر جهل و جنونند و که با بودنشان

گل آزادیِ ایران که شکوفا نشود 

تا که عمامه و نعلین در آتش نرود

وطن غرقه به خون خرم و شیدا نشود

 با چنین عامل ویروس خرافات و فساد

درد این میهن ویرانه مداوا نشود

من اگر کرد وگر ترک نخست انسانم

جز به همبستگی این خاک که زیبا نشود

انقلاب ای به ستوه آمدگان چاره ماست

راه و رسم دگری هیچ که پیدا نشود

پرچم سرخ شرف در کف و غران که به پیش

خود بخود نفله به کاخش که هیولا نشود

رمز پیروزی ما هموطنان وحدت ماست

جز که با جمع شدن قطره که دریا نشود

مهدی یعقوبی(هیچ)

۱۴۰۱ آبان ۲۱, شنبه

اگه اینا برن کی بجاشون میاد - مهدی یعقوبی (هیچ)

 


اگه اینا این آخوندای شپشو 

اگه این روضه خونای دوزاری

اگه این دیکتاتوری که میگن

منصوب از سوی خداس

 هرکی ام مخالفشه خونش حلال 

اگه اینا برن کی بجاشون میاد!!؟

۱۴۰۱ آبان ۱۳, جمعه

نزن تیر - مهدی یعقوبی (هیچ)

 


زن جنده نزن تیر نزن تیر 

هی سنده نزن تیر نزن تیر 

ای بچه کش ای مردک جاکش

ای جاعش و بدتر که ز داعش

شلیک نکن به بی گناهان

بر سینه سرخ بی پناهان

در خاک وطن لکه ننگی

با ملت آزاده به جنگی

ما ترک و بلوچ و گیل و کردیم

از روز تولد همه گُردیم

در دیده ما سحر که پیداست

آزادی ایران شرف ماست


مزدور نزن تیر نزن تیر

منفور نزن تیر نزن تیر

ای نره خر ای پست تر از پست

این کودک ده ساله چه کردست

در لجه خونش که کشاندی

خنجر به گلویش که نشاندی

لعنت به هر آنکس که پرستی

قاموس بشر بی شرف هستی

فردا که سقط شدی در عالم

هر کس که بگوید که به تخمم


هشدار که روز انتقام است

مهلت به ستمگران تمام است

هر سو که گرسنگان به فریاد

با خشم و خروش علیه بیداد

هر بیشه پلنگی به کمین است

اعماق دلش که غرق کین است

یک مشت فقط اراذل هستید

آدمکش و دزد و قاتل هستید

ابزار کف ستمگرانید

هم میهن خود را بدرانید

در بی شرفی شهره به دنیا

دیوث و قرمساق سر و پا

در زیر شکم خدایتان است

آلوده به خون عبایتان است

تنها که بقایتان به کشتار

شلاق و تفنگ و چوبه دار

از شادی مردم بهراسید

هر دم پی جرم و اختلاسید

اسلام شما بسته به خون است

با تیغه شمشیر و جنون است


زن جنده نزن تیر حیا کن

بر مرگ فجیح خود دعا کن

بیخود نده خود را که بگا تو

پنهان شوی آخر به کجا تو

هر گوشه روی به چنگت آرند

باتون که به مقعدت گذارند

این مردم دربند که شیرند

روزی که تقاص از تو بگیرند

این نسل هراسی که ندارد

تنبان تو را هم که در آرد

آتش که جزای آتشت باد

ای حامی غارتگر و جلاد 

مهدی یعقوبی (هیچ)

۱۴۰۱ مهر ۱۲, سه‌شنبه

دو قدم مانده که تا این شب خونین برود - مهدی یعقوبی(هیچ)

 


دو قدم مانده که تا این شب خونین برود

از سر خاک وطن تا به ابد در ته گور

هر چه عمامه ننگین برود


یک قدم مانده که تا میکده ها باز شوند

از پس اینهمه تاریکی ها

دوره وحشتزا

کوچه های وطن غمزده لبریز از آواز شوند

آسمان آبی و جنگلها سبز

کوه و صحرا که پر از نغمه پرواز شوند


هموطن موسم فریاد شدست

بشکن قفل سکوت

کوچه ها منتظرند

آستین ها را بالا که بزن

 بند کفشت را محکم که ببند

به خیابان که درآ

مشت کن دستت را


میهن من دو صف است

یک طرف با شرفان

یک طرف بی شرفان

بی طرف بی شرف است

تو کجایی که کجا


در دل آتش تیر

رقص آزادی صفایی دارد

دست خود را که به دستم بگذار

نرگس و سوسن و سودابه به رقص آمده اند

در دل آتشها

و خیابان سرخ است 

شب و روز از خون مهساها


دو قدم مانده که سرمای زمستان برود

دو قدم تا گل خورشید بخندد شب تار

دو قدم تا به بهار


قدمی مانده که تا

دشتها غرق شقایق بشوند

قمری و سهره و پوپک به دل جنگل سبز

باز عاشق بشوند


من ببوسم که تو را بی وحشت

تو ببوسی که مرا

در خیابان که به گیسوی رها


قدمی مانده که تا از قفس آزاد شویم

شاد و شاداب که در میهن آباد شویم

گله های کفتار

دم به دم فکر فرارند فرار

گل خورشید دمید

بر ستیغ کهسار

مشت کن دستت را

پا به میدان بگذار

در خیابان که بخوان

زنده باد آزادی

شب فرسوده دگر رفتنی است

شادی مردم در بند و اسیر

از پس اینهمه تاریکی ها

بیگمان دیدنی است.

مهدی یعقوبی(هیچ)

۱۴۰۱ مهر ۶, چهارشنبه

ما از شما جلادها بیزار بیزاریم - مهدی یعقوبی (هیچ)




ما از شما جلادها بیزار بیزاریم

ما از شما ای گرگ های هار بیزاریم

از زندگی در زیر چتر نفرت و وحشت

پسمانده های فرقه ای خونخوار بیزاریم

ما از شما ای خصم مادرزاد آزادی

اعماق زندانهای تنگ و تار بیزاریم

از دین و آیینی که از آغاز تحمیلی ست

وز سنگسار و چوبه های دار بیزاریم

  از جوخه های ضد شورش در خیابانها

وز آتش بی وقفه رگبار بیزاریم

از دیدن عمامه بر سرها که در هر سو

وز چهره های زشت و نفرت بار بیزاریم

از بی نهایت قتل و غارت ها که کردید

رعب و هراس و دم به دم کشتار بیزاریم

از خدعه و نیرنگ بر بالای منبرها

وز زوزه هاتان گله کفتار بیزاریم

از وعده های هیچ در هیچ و سراسر پوچ

وز رهبر خود خوانده مکار بیزاریم

ما از بهشت و حوری و غلمان که بعد از مرگ

ای جاکشان پست و بدکردار بیزاریم

از تن فروشی در میان کوچه های فقر

وز گورخوابی از سر اجبار  بیزاریم

دین شما تنها که سرپوش جنایت هاست

از نامتان ننگ همه اعصار بیزاریم

مهدی یعقوبی(هیچ)


۱۴۰۱ مرداد ۳, دوشنبه

حجاب بی حجاب

 


حجاب بی حجاب ای نرینه های ضد زن

حجاب بی حجاب ای که شیخ های بی وطن

جهالت و خرافه است عقیده و مرامتان

کلام تان که در دهن به مثل چهره تان که عن

حجاب بی حجاب ای شپش همه به ریشها

تمام فکر و ذکرتان به روز و شب پر از لجن

زنی که روسری به روی سر کند ضعیفه است

حجاب را که ای زن از سرت به خشم و کین بکن

مرا بزن، به بند کن، به تازیانه ها بکُش

برای من که چادر است مثل مرده در کفن

حجاب بی حجاب ای که خیل و قوم مفتخوار

نماد مرگ و تیرگی کثافتید در دهن

لچک که یعنی من  اسیر و جنس دومم

کنیز و برده کنج خانه ها به دست اهرمن 

زنم سرم به زیر حرف زور خم نمی شود

بر آن شدم که از حصارتان رها شوم که من

خوشا جهنم ار شما که قاتلان بهشتی اید

خدایتان همان شکم پیام و پندتان عفن

برآمده که از قرون تیره توحشید

دروغ و فتنه و ریا فریب و خدعه در سخن

شد آنزمان که گورتان ازین وطن که گم کنید

شما که کون دریده ها درون کله ها پهن

مهدی یعقوبی

۱۴۰۱ اردیبهشت ۱۶, جمعه

فریاد که از اینهمه بیداد - مهدی یعقوبی

 



فریاد که از اینهمه سفاکی و بیداد

فریاد که از مشتی فرومایه و شیاد

در پرده مذهب چه جنایت که نکردید 

ایران همه از دست شما رفته که بر باد

قاموس شما واژه وجدان و شرف نیست

از غارت یک ملت محنت زده دلشاد

بی خانه و کاشانه و در گور بخوابیم

اما ز طلا مقبره ها گشته که آباد

در راس حکومت همگی فاسد و دزدند

زالو صفت و بی شرف از ریشه و بنیاد

کو خانه مجانی به ما وعده که دادید

یکسر همگی حیله گر و قاتل و جلاد

در گسترش جهل و خرافات بکوشید

یک عده قرمساق و دغل در همه ابعاد

لبخند که در مذهبتان جرم و گناهست

با ظلمت و تاریکی و گور و کفن همزاد

هر کس سخنی گفت زبانش که بریدید

با نام خدا پشت و پس مرتد و الحاد

هر وعده تان باد شکم بر سر منبر

در خدعه و دوز و کلک و حیله که استاد

جز چوبه دار و قفس و مرگ چه دارید

بنیاد شما گشته بنا بر سر اجساد

تاریخ که در خاطره خویش ندارد

مانند شما وحشی و خونخوار که در یاد

مهدی یعقوبی