ای وطن ایران من حالت که بهتر میشود
وحشت ایام تار و تیره ات سر میشود
صبح می آید که با بانگ خروسان از افق
از گل خورشید رویایت معطر میشود
این زمستان میرود با رو سیاهی بر زغال
کوچه باغت مست از بوی صنوبر میشود
باز میگردند قمری های عاشق از سفر
آسمان آبی ات غرق کبوتر میشود
دختران گیسو رها بر شانه ها آوازخوان
دوستت دارم که گفتن ها میسر میشود
بر لب کارون بپیچد سازهای بندری
روزگار نوش نوش و رقص دلبر میشود
با نوای تنبک وسنتور و گیتار و سه تار
آسمان ابریت از عشق زیور میشود
من تو را بی ترس ای محبوبه ام می بوسمت
عشق ورزی بی غل و زنجیر باور میشود
باغ و دشت و جنگل و صحرا و کوه و دره ها
از گل نیلوفر و نرگس منور میشود
در فرار شیخکان ترسان و لرزان زندگی
با شراب سرخ شیرازی که محشر میشود
انفجار شادی مردم که می پیچد هوا
شاخسار مهربانی بار آور میشود
سقف رویاهایمان گلبوته رنگین کمان
در شکوه صبحگاهان سایه گستر میشود
مثل ققنوسی که آزادی از آتش ناگهان
پرزنان در میهنم ایران سراسر میشود
مهدی یعقوبی
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر