آیا که پس از مرگ جهان دگری هست
دنیای دگر زندگی تازه تری هست
در تیرگی خاک در اعماق سیاهی
مانند شب تار به پشتش سحری هست
باور بکنم آنهمه غلمان بهشتی
اندر بغل زاهد و شیخ حشری هست
شب تا به سحر سکس و همه سکس و همه سکس
مشغول در آنجا که فقط هر بشری هست
از وعده آتش که خدا داد به کفار
وز شعله سوزان جهنم خبری هست
این پیکر پوسیده برون آمده از قبر
آنسوی جهان معجز شق القمری هست
هر بنده مومن سر شب تا به سحر مست
مطرب که به می رقص کنان هر گذری هست
هر کس که نخواهد برود باغ بهشتش
بر فرق سرش باز که تیغ و تبری هست
خواهم به جهنم بروم من که خدایا!؟
از حرمت آزادی انسان اثری هست
مهدی یعقوبی
دنیای دگر زندگی تازه تری هست
در تیرگی خاک در اعماق سیاهی
مانند شب تار به پشتش سحری هست
باور بکنم آنهمه غلمان بهشتی
اندر بغل زاهد و شیخ حشری هست
شب تا به سحر سکس و همه سکس و همه سکس
مشغول در آنجا که فقط هر بشری هست
از وعده آتش که خدا داد به کفار
وز شعله سوزان جهنم خبری هست
این پیکر پوسیده برون آمده از قبر
آنسوی جهان معجز شق القمری هست
هر بنده مومن سر شب تا به سحر مست
مطرب که به می رقص کنان هر گذری هست
هر کس که نخواهد برود باغ بهشتش
بر فرق سرش باز که تیغ و تبری هست
خواهم به جهنم بروم من که خدایا!؟
از حرمت آزادی انسان اثری هست
مهدی یعقوبی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر