۱۳۹۶ دی ۱۷, یکشنبه

انقلاب چیست؟




انقلاب چیست؟
انقلاب راه های قانونی نیست
انقلاب نافرمانی مدنی و آشتی ملی نیست
انقلاب رادیو بی بی سی نیست
انقلاب توفان است
با سیلاب های بی پایان خشم 
و غرش سهمگین پابرهنگان 
در نبض آتشین خیابان ها
و زمین در زیر پایتان خواهد لرزید 

انقلاب اصلاح نیست 
رنگ آمیزی در و پنجره ها 
و تبسم های مصنوعی 
بر چهره های پلید
انقلاب مصالحه نیست
مطالبه تکه های استخوان از دهان گرگ

انقلاب تغییر عمامه و نعلین و عبا نیست
انقلاب زلزله است 
بر شالوده کاخهایتان که بر گوشت و پوست و خون ما 
قد بر آسمان کشیده است
و تبری که بر ریشه ها  فرود می آید 
ستبر و آهنین
و زمین در زیر پاهایتان داغ خواهد شد
داغ 
داغ 
داغ
و من این روز را آن روز 
در چشمهای باز ندا در پرده ای از خون دیده بودم
در تپش های آخرین قلب ریحانه بر چوبه های دار


انقلاب تغییر مهره نیست
 و رنگ آمیزی روباه و گرگ ها
و ما میدانیم که آنان دو تیغه یک قیچی اند
اصولگراها و اصلاح طلب ها


انقلاب انباشت اشک ها و تراکم غصه هاست
انقلاب تکاثف رنجها 
و انفجار بغض های فرو خورده است
ناگهانی و هولناک
و ارواح ارغوانها 
 در خیابانها بپای می خیزند 
در مشت های گره کرده 
و غریو آزادی خواهد شکفت
بر لبهای دوخته 
و سیم خاردارها
و در و دیوار زندانها شکسته خواهند شد


سونامی است انقلاب
تیز و برنده و بیرحم
انقلاب از آمریکا و انگلیس صادر نمی شود
و نه از سوی آسمان
 از دست های پینه بسته گرسنگان شراره خواهد کشید
از چشم های خونگرفته انبوه زنانی که برای لقمه نانی تن فروخته اند
از نگاه بی گناه کودکان کار 


و دیکتاتور با عمامه ای از خون
و از هراسی پنهان و ناگهانی 
 وعده و وعید میدهد
و ما میدانیم که دروغ می گوید
و  به خاوران ها نگاه می کنیم .
 به چوبه های دار 
 به زندانها 
به خونهای ریخته بر سنگفرش خیابانها 
به اشکهای مادران
و تف به چهره اش پرتاب می کنیم
و محکمتر پای بر زمین می کوبیم 


و من که شاعری کفر گوی و زمینی ام  این روز بزرگ را 
در شب ترین شبها 
بر طبل ها  کوبیده ام
و خشاب های شعرم را در اعماق سلولها و میدانها 
 از واژه های سرخ پر کردم 
و شلیک کردم به پیشانی جنایتکاران
و خندیدم 
بر تخت های شکنجه
به شلاق ها 
به لکه های روی پیشانی و پشم و ریش ها
و عصیان کردم و شوریدم
بر سیاهیها 

انقلاب زمزمه های روشنفکرانه نیست
در پستوی تاریک خاموشی
و سکوت و زوزه های یاس

و توفانها در خیابانها موج میزنند
و غرش رعدها بگوش می رسد
و عطر سپیده دم آفاق را آکنده است
و بر چهره های خاکستر نشینان لبخند

نه تانک ها و توپهایتان
نه خدا و پیامبرانتان
و نه جمکرانها و امامزاده ها 
و نه کتاب مقدس و دعاها نجات تان نخواهد داد .


انقلاب انباشت اشک ها و تراکم غصه هاست
انقلاب تکاثف رنجها 
و انفجار بغض های فرو خورده است
ناگهانی و هولناک



و من این روز را آن روز
 در چشمهای باز ندا در پرده ای از خون دیده بودم
در تپش های آخرین قلب ریحانه بر چوبه های دار


مهدی یعقوبی


هیچ نظری موجود نیست: