زندگی کوتاه است
چون حبابی بر آب
این دم این لحظه در حال گذر را دریاب
زندگی کوتاه است
فرصت ما بس تنگ
ای دل ای دل بشتاب
مثل موجی لب آئینه رود
از سر صخره و سنگ
مثل برگان فرو ریخته بر سینه خاک
ما فرو میریزیم
روزهایی که گذشتند هرگز
بر نگردند از راه
قاب این خاطره ها
به پس پنجره در رویت ماه
زندگی کوتاه است
حیف اگر من در خواب
بیخبر از تپش دریاها
از طنین غزل قمری ها
از شقایق به سر صحراها
عطر و بوی گل شب بو به هوا
همه غافل باشم
خفته در پیله تنهایی خویش
در گذرگاه زمان عاطل و باطل باشم
باید این زندگی کوته خود را از عشق
گره من بر ابدیت بزنم
غل و زنجیر قفس را شده با چنگ و به دندان بکنم
بکشم مثل عقاب
در شب تیره و تار
پر به اوج خورشید
گرچه در پر زدن صاعقه وار
با دلی شاد و لبی پر آهنگ
سر و جان باید داد
زندگی کوتاه است
فرصت ما بس تنگ
« مهدی یعقوبی »