۱۳۹۲ مرداد ۵, شنبه

ای شیخ بزن به کینه شلاق به پشتم




ای شیخ بزن به نعره شلاق به پشتم
من عاشقم و مست
تا جان به تنم هست
هرگز ننهم جام می از دست

سر خم نکنم اگر که صد بار
بر  نیزه و خنجر بکشیدم
شمشیر به کف به نام الله
گردن بزنیدم

هر چند مرا مفسد فی الارض بدانید
در لجه خونم به شب و روز کشانید
تکفیر کنیدم
زندیق بخوانید
مستانه کشم به سینه فریاد
با پیکر سر بریده در باد:
پاینده شراب سرخ شیراز
بر مستی و شور و شوق و آواز

ای شیخ بزن به کینه شلاق به پشتم
من تا به ابد که می پرستم
گم کن به عبا و ریش و پشمت
از میهن من گور خودت را
بگذار بروید که دوباره
لبخند فروخفته به لبها
شد هستی ما از تو جهنم همه هردم
نفرین به بهشتت
میراث تو یکسر همه مرگ است
تف باد بر آن چهره زشتت

هر روز عزاداری و ماتم
غم پشت غم و غصه دمادم
پاشیده شد از پنجه تو خون همه عالم

محکم تر و محکمتر ازینم بزنیدم
بر دار کنیدم
سر را ببریدم
سوگند شرف میخورم ای عشق
تا جان به تنم هست
هرگز ندهم جام می از دست
« مهدی یعقوبی »