***
سینه سرخی
***
***
***
***
***
***
به ساعت صفر
سینه سرخی
بر شانه ام نشسته است
من به گرده بادها
***
نه من
که اندوهان تاریک
از من به ستوه آمده اند
***
دماوند را چنان چون پرکاهی
به سرانگشتانم به چرخش در می آورم
وخورشید را به بوسه ای
به گل آفتاب گردان هدیه میکنم
***
به خواب خروسان
با گلهای شیپوری بیتوته میکنم
وشبگیران ناقوسها را
در جانشان به صدا در می آورم
***
در آذرخش وتنهایی
بادبان برکشیده درتلاطم دریاها
غبار خستگی از بال مرغان می تکانم
با نانی از سفره رنجم
وکاسه آبی از عطش بی پایان روح عاصی ام
***
زادگاه امواجم
وصدای شیرین وفرهاد
از دهکوره های دلم
از پس هزاره های تلخ بگوش میرسد
باتیشه ای بدست
بر کوهپیکر اندوهانی که بتاراجم نشسته اند
***
دشتی سینه اش راازپونه می آکند
من از آوازهای برهنه لورکا
24-7-1996
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر