من به خط سرخ
در میان کوچه های شب نوشته ام که آفتاب
من محاربم
من کنار مردمی که از شما به تنگ آمدند
با خروش و خشم و کین شعار داده ام که اعتصاب
من محاربم
تا فکر شما که در غل و زنجیر است - آزادی دست و پایتان تزویر است - برخیز و غبار روح خود را بتکان - اندیشه نو شدن همان تغییر است - مهدی یعقوبی
من به خط سرخ
در میان کوچه های شب نوشته ام که آفتاب
من محاربم
من کنار مردمی که از شما به تنگ آمدند
با خروش و خشم و کین شعار داده ام که اعتصاب
من محاربم
در لجه خونش
افتاده که بر خاک
بر روی لبهایش
نفرین که بر ضحاک
بر گیسوانش بوسه های باد
بر چهره اش گلبرگ لبخند است
اعماق چشمانش
خورشید زیبای دماوند است
او زنده تر از من
او زنده تر از تو
او زنده ی جاوید در رگهای پر توفان ایران است
ضحاک می ترسد
جرمی که نابخشودنی آزادی زنهاست
ضحاک میترسد
شب تا سحر بیدار
در وحشت است هر دم
این گرگهای هار
در سنگفرش داغ و تبدار خیابانها
این جوخه های مرگ
با چهره ای خونخوار
این چوبه های دار
در دور هر میدان گواه ماست
اما چه باک از اینهمه کشتار
در انتهای ظلمت غدار
خورشید پیروزی به راه ماست
مهدی یعقوبی (هیچ)
تا که آخوند کفن در وطن ما نشود
وطن هرگز که وطن تا ته دنیا نشود
تا به گاوآهن اگر بسته نگردد آخوند
وطن ما وطنی باز توانا نشود
مظهر جهل و جنونند و که با بودنشان
گل آزادیِ ایران که شکوفا نشود
تا که عمامه و نعلین در آتش نرود
وطن غرقه به خون خرم و شیدا نشود
با چنین عامل ویروس خرافات و فساد
درد این میهن ویرانه مداوا نشود
من اگر کرد وگر ترک نخست انسانم
جز به همبستگی این خاک که زیبا نشود
انقلاب ای به ستوه آمدگان چاره ماست
راه و رسم دگری هیچ که پیدا نشود
پرچم سرخ شرف در کف و غران که به پیش
خود بخود نفله به کاخش که هیولا نشود
رمز پیروزی ما هموطنان وحدت ماست
جز که با جمع شدن قطره که دریا نشود
مهدی یعقوبی(هیچ)