به پیشواز نوروز
وقت است که ما خانه خود را بتکانیم
دیوار و در و پنجره را گل بنشانیم
شیخان همه را خرد و کلان بسته به گاری
با مشت و لگد از وطن خویش برانیم
هر چند که دیندار و مسلمانی ولی ما
در آمدن عید شرابت بخورانیم
لب بر لب هم عاشق و معشوق برقصیم
ما مظهر آزادی و شادی به جهانیم
این روسری این مظهر تحقیر زنان را
در شعله سوزنده آتش بفشانیم
با ساز و دهل هلهله زن کوچه به کوچه
از هایده و مرضیه آواز بخوانیم
پر گشته دل ما همه از مهر و محبت
جز مستی و دلدادگی عالم که ندانیم
از ساحل دریای خزر تا که به عمان
دنبال بهاران که به ایام خزانیم
ایران همه را یکسره از نو که بسازیم
عاشق که به هر لحظه و هر دم که بمانیم
مهدی یعقوبی