۱۳۹۶ اسفند ۷, دوشنبه

خانه تکانی



به پیشواز نوروز

وقت است که ما خانه خود را بتکانیم
دیوار و در و پنجره را گل بنشانیم
شیخان همه را خرد و کلان بسته به گاری
با مشت و لگد از وطن خویش برانیم
هر چند که دیندار و مسلمانی ولی ما
 در آمدن عید شرابت بخورانیم
لب بر لب هم عاشق و معشوق برقصیم
ما مظهر آزادی و شادی به جهانیم
این روسری این مظهر تحقیر زنان را
در شعله سوزنده آتش بفشانیم
با ساز و دهل هلهله زن کوچه به کوچه
از هایده و مرضیه آواز  بخوانیم
پر گشته دل ما همه از مهر و محبت
جز مستی و دلدادگی عالم که ندانیم
از ساحل دریای خزر تا که به عمان
دنبال بهاران که به ایام خزانیم
ایران همه را یکسره از نو که بسازیم
عاشق که به هر لحظه و هر دم که بمانیم

مهدی یعقوبی

۱۳۹۶ بهمن ۲۸, شنبه

خوشبختی تو، یک مرد هر چند هم که نامرد




خوشبختی تو 
یک مرد هر چند هم که نامرد
اما که ثروتمند و دارا

خوشبختی من
لبخند یک کودک که زیر بارش برف 
لرزان که از شلاق سرما

خوشبختی تو
قصری طلایی در کنار جنگلی سبز
پول و جواهر

خوشبختی من
این مرد شاعر
یک لقمه نان 
اما برای این زنانی که خیابانها به شبها
در سایه فقر
تن می فروشند

رویای ما با هم یکی نیست
من دستهایم بند و زنجیر
تو روحت اما 
تاریک چون قیر

جایی برای تو که هرگز
در قلب من نیست

عشق من و تو
خواب و خیال است
خوشبختی ما در کنار هم محال است


مهدی یعقوبی

۱۳۹۶ بهمن ۱۸, چهارشنبه

بیا تا که بگوش ات غزل ناب بخوانم




بیا تا که بگوش ات غزل ناب بخوانم
به رویای تو پاشیده که در خواب بخوانم
از احساس لطیفی که تراویده به جانم
به گلبرگ عواطف شب مهتاب بخوانم
بیا تا که کنارت به برِ برکه خاموش 
از اعجاز دو چشمت که به مضراب بخوانم
از آهنگ شکفتن به گذرگاه بهاران
به عاشق شدن قمری شاداب بخوانم
به زیبایی پرهای پرستو به افقها
به گلهای سر چشمه پر آب بخوانم
سرانگشت تو را در کف دستم بفشارم
تپش های دل عاشق و بی تاب بخوانم
در اعماق شب تیره که از برق نگاهت
از الماس درخشنده کمیاب بخوانم
به نجوای غمینی که در آفاق شبانگاه
دم پنجره با عکس تو در قاب بخوانم
از آتش که کشد شعله به ذرات وجودم
به زیبایی خورشید جهانتاب بخوانم
به گیسوی پریشان تو و عطر خیالت
به افسونگری چهره جذاب بخوانم
به رگهای وجودم تو که توفان شرابی
بیا تا که من از مستی نایاب بخوانم

مهدی یعقوبی