۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

به شراره های خورشید - مهدی یعقوبی


به شراره های خورشید
به شبانگهان تردید

اگر از گلوله هاتان همه غرق خون بگردیم
دل کوچه وخیابان
به عقب که برنگردیم

به قفس اگر که حتی
پر بسته یک پرنده به وطن که مانده باشد
به میان خانه هامان به دمی نمی نشینیم
مگرآن پرنده را باز
به هوا رها ببینیم

شده کوچه وخیابان همه جبهه هایی از جنگ
توتفنگ آتشین ، ما
به مقابلت دماوند


شب تیره ماندنی نیست
گل سرخ سینه ی ما
به تبر بریدنی نیست

به کجا تو می گریزی ؟
پی توبه بیشه بیشه صد هزار هزارشیراست
دل هر گرسنه از خشم
پُر ِاز خشاب تیراست

اگر از گلوله هاتان
همه غرق خون بگردیم
قدمی میان میدان
به عقب که برنگردیم

به کجا تومی گریزی ؟