۱۳۸۷ اسفند ۲, جمعه


آمدم اما چه سود
کوچه ها خاموش بود

پونه ها خشکیده گلدانها شکسته -
ماهی از تنگ بلورافتاده بود
هیچ کس آنجا نبود


آمدم اما چه سود
خانه ام درهروجب ویرانه بود
آنطرفتر درکنارکاج پیر
کفتر کاکل بسربا جوجه هایش مرده بود
هیچ کس آنجا نبود


یاد یاران درافقهای نگاهم خیمه بست
آذرخشی دردوچشمانم نشست
سینه ام مثل تفنگ
یک خشاب پرفشنگ
ناگهان تندرکشیدم ازجگر

آه ای دستان من
آه ای دستان من




این شعر بعد ازآزادی دوباره ام اززندان با اعدام تعلیقی درسال هزارو سیصدوشصت وچهار
سروده شده است یاران همزنجیرم از علی شریف تا جعفر میمنی مهدی روح اله زاده
مسعود موحدی بهزاد شهدایی عقیل صالحیان یوسف و.....همه به جوخه تیرباران سپرده شدند .

۱۳۸۷ بهمن ۱۶, چهارشنبه


یک کوچه آنسوتر
دربغض نیلوفر
تنهایی شبها ی من خفته است



یک خانه آنسوتر
دررخوت تاریکی بندر
یک سایه از بال پرستوهای زندانی
دراشک من شبها بجا مانده است



من در حریم ساکت پاییز
تا نوبهار سبز
بال تمام مرغکان را وام میگیرم


تا رویت خورشید
با ساعت شماته دارعمری
تا صبح بیدارم


دروحشت خاک کویر لوت
من بذر باران روی دشت ابر میکارم


ای بادها دستی
ای شاخه ها همت
من کوچه هایم را پراز میخانه میخواهم
من خنده ها را باز میخواهم


***

یک خانه آنسوتر
در حرمت چشمان راز آلوده لیلا
از پنجره بر آبی دریا

زان پیشتر پروانه ها از خواب برخیزند
مرغان فراز شاخه میخوانند :
روزی تمام عطر خود را یاسها درکوچه میریزند




هلند سال 1995