از من کسی نمانده است
پرنده ای مرا باخویش برده است
نظاره کن
زنبقها رویشان رابمن میگردانند
ومن از شادابی
پرهایم را بر علفها می کشم
آنجا
نارنجستانها بوی خوش آتش را
به صبحگاهان ِسردمی پراکنند
اینجا
من با گندمزاران به دیدن سپیده
تاب میخورم
وکوله هایم از آواز گنجشکان لبریز میشود
از خوشه های اقاقی
از من کسی اینجا نمانده است
مرا پرنده ای باخویش برده است
4-2-1996