تا فکر شما که در غل و زنجیر است - آزادی دست و پایتان تزویر است - برخیز و غبار روح خود را بتکان - اندیشه نو شدن همان تغییر است - مهدی یعقوبی
بکف شلاق خون آلود و بر روی لبش نام خدایش
نفیر و زوزه های مرگ و نفرت در صدایش
بمن گفتا غضبناک
بگو یاران خود را
نگاهش کردم و خندیدم آنگاه
به مثل شرزه شیری
خروشیدم به ناگاه