۱۳۹۱ خرداد ۳۱, چهارشنبه

از پنجره نیمه باز - شعر تازه ای از مهدی یعقوبی




از خواب که بر خاستم
خورجینی در کنار خویش یافتم 
و سایه ای خوشبو 
در حوالی خاطرات ترک خورده ام

از پنجره شاد و نیمه باز
ترمه های ابر 
در بادها تاب میخوردند 
و در نفسهایم گرمای آفتابی بی غروب
تنوره میکشید
و در رگان تشنه ام 
 تاکستانها

خورجین بسته را
به بوسه ای گشودم
و ناگاه عطر جنگلی از یاسها
خانه ام را آکنده ساخت 
و من مست گشتم

بی واژه شعرها بر لبانم می درخشیدند
و از بسترم آهنگ زلال چشمه ها بر می خاست
و نسیم نرمخیز صبحگاهی

با خویش به زمزمه  گفتم : 
او نرفته است 
هرگز نرفته است
و گرمای جاودانه ای ذرات وجودم را فرا گرفت 
و آنگاه 
سبکبال مثل عطر گل سرخی از خویش بر خواستم
و در او که روح همه زیبایی هاست 
رها گشتم 
به ابدیتی از نور




۱۳۹۱ خرداد ۱۵, دوشنبه

حکم اعدام دو نفر به دلیل استفاده از مشروبات الکی در خراسان




وقتی که یک لبخند
یک دوستت دارم  
توهین به قرآن است

وقتی که در ایران 
برگشتن از اسلام
یا جرعه ای نوشیدن از جام شراب حتی
جرمش فقط تنها که اعدام است

باید حقیر و پست باشم من
خاموش اگر باشم

وقتی که یک مادر
از فقر و ناداری
با ضجه هایش میفروشد کودک خود را

وقتی که یک زن میخورد باتوم
در پیش چشمانم
در کوچه و پسکوچه تهران
یا در شب قیرین تجاوز میشود در گوشه زندان 
باید حقیر و پست باشم من 
خاموش اگر باشم

ای مردم دربند
تا کی سکوت آخر
زنجیرها را باید از جا کند
باید که دریا شد
توفانی از آتش
بر جان خفاشان خون آشام
در قعر شب  افکند

تا کی سکوت آخر 
تا کی سکوت آخر