دلارام
تو آرامش جان دلاراممی
تو ماه درخشان که بر باممی
نسیم نوازشگر روح من
شرابی دمادم که در کاممی
تا فکر شما که در غل و زنجیر است - آزادی دست و پایتان تزویر است - برخیز و غبار روح خود را بتکان - اندیشه نو شدن همان تغییر است - مهدی یعقوبی
به کف شلاق خون آلود و بر روی لبش نام خدایش
نفیر و زوزه های مرگ و نفرت در صدایش
بمن گفتا غضبناک
بگو یاران خود را
نگاهش کردم و خندیدم آنگاه
به مثل شرزه شیری
خروشیدم به ناگاه
میروم تا که در میکده را باز کنم
نغمه ای در دل خاموشی شب ساز کنم
شهر دلمرده و ماتم زده ام را لبریز
از شراب و غزل حافظ شیراز کنم