هی گیر نده کنج خیابان به لباسم
با فکر مریضت نکن هر دم که قیاسم
اسلامت اگر قدرتش از چوب و چماق است
تردیدی ندارم که من اسلام هراسم
انبوه احادیثت همه زیر شکم شد
با مذهب و دینت که مخالف ز اساسم
اندیشه ایرانی و اسلامی دو چیزست
تو داس و تبر در کف و من شاخه یاسم
تو سینه ات انباشته از نفرت و من عشق
از عشق که با بود و نبودم به سپاسم
لبریز که از مهر و محبت دل و جانم
زیبایی عالم همه در هوش و حواسم
انسانم و دلبسته عقل و خرد خویش
هرگز که جز آزادی خدایی نشناسم