۱۳۹۶ آذر ۹, پنجشنبه

چون شیشه عطری که تو در هرم خیالم



ای عطر دلاویز دلاویز دلاویز
با من که درآمیز درآمیز درآمیز
با زمزمه ای زیر پر ماه شبانگاه 
جانم که غزل ریز غزل ریز غزل ریز
از بارقه عشق پس از مرگ دگر بار
روحم که برانگیز برانگیز برانگیز
از بیشه تبدیده احساس لطیفم
مانند شرر خیز شرر خیز شررخیز
ای نام دلارای تو بر روی لبانم
آهنگ شباویز شباویز شباویز
ژرفای دلم از تپش زمزمه هایت 
رنگین که به پاییز به پاییز به پاییز
دنیای من از خاطره هایت به شب و روز
خوشبو که به یکریز به یکریز به یکریز
چون شاخه پیچک به سحرگاه بهاران
در من که درآویز درآویز درآویز
ذرات وجودم همه بیداری و در خواب
از عشق تو گلریز که گلریز که گلریز
چون شیشه عطری که تو در هرم خیالم
قلبم به تو لبریز تو لبریز تو لبریز

مهدی یعقوبی

۱۳۹۶ آبان ۲۸, یکشنبه

این چه خداییست که آدم کشد



این چه خداییست که آدم کشد
پیر و جوان را  که به عالم کشد
گر نپذیرد که کسی دین او
نعره بر آورده همان دم کشد
عقل و خرد جرم که در مذهبش
 هر که خردمند مصمم کشد
هر ورق از دفترش حمام خون
روز و به شب پشت سر هم کشد
هر که برآرد به لبش بانگ عشق
خنجر آغشته که با سم کشد
کافر و مشرک همگان را خطاب
تیغ کشان با لب خرم کشد
نفرت و کین پر شده در سینه اش
هلهله زن راحت و بی غم کشد
نغمه و آواز به دینش که جرم
کوچه و پسکوچه که مریم کشد
کیش و مرامش همه شمشیر او 
هر دگراندیش که محکم کشد
دشمن آزادی ایرانیان
در غل و زنجیر دمادم کشد
حرف و کلامش همگی مرگ مرگ
کافر و بی دین که مسلم کشد
می کشد و میکشد و میکشد
درهم و برهم به چم و خم کشد
هر که مخالف بزند گردنش
یار و جگر گوشه و همدم کشد
عشق که در شرع مبینش حرام
عاشق و معشوق مقدم کشد

مهدی یعقوبی