در پی زیبایی ها بودم
در خارزارهای اندوه
و بر لبانم ترانه ای شنگرف
شبی نجوای عاشقانه ای در من گفت :
آنکس که در پی زیباییست
خود زیبا می شود
و آنگاه لهیب بی شکیب آتشی نامیرا
در رگانم بر افروخته شد
و امواج پر شکوه دریاهایی ناپیدا
در من به تلاطم
در پی گلها بودم
محصور در کویرهای گداخته
و رویاهایم
آکنده از عطر تند گلبوته های وحشی کوهساران
در بادهای کبود و دود اندود
جنگلهای سوخته در من غریو می کشیدند
و بناگاه به هرم سکوتی آهنگین
کسی بر لبانم به زمزمه خواند :
آنکس که گلی را دوست دارد
خود بدل به گل می شود
در ژرفنای تاریکی های بی پایان
در پی راز کهکشانها
و انکشاف نور
بی آشیان ترین پرنده بودم من
با بالهای خسته و دربدر
در شبی تابناک
ماه در خیالم تابید
و کسی در من به ترنم خواند :
آنکس که به جستجوی سپیده بر خیزد
بدل به نور خواهد شد
مهدی یعقوبی