در رواق تاریک دهکده
چراغی سوسو نمی زند
و بادهای کبود
در بغض پنجره ها میگذرند
مغموم
در کویرتفته عطش
از برکه های سراب
آب مینوشم
و لبانم به زیر چتر سوزان آفتاب
خیس میشود
از باران نام تو
از باران نام تو
نگاه
از لکه های خون
به روی سیم های خاردار
ارواح کبوتران اوج میگیرند
موجاموج
در بیشه های شب
من آن درخت برهنه ام
که در زیر صاعقه می رقصم
و سبز می شوم در آتشها
نگاه