دیکتاتورها
برده تفرعن
و آلت دست گرگ های درون خویشند
گاه نشسته بر تخت های پر شکوه
گاه بر فراز منبرند
با عمامه های سیاه و سفید
و زوزه های شوم و آکنده از جنون
فرعون در هیبتی باژگونه
ادعای خدایی میکرد
و مردمش را برده و بنده میخواست
با تازیانه های چرمین
و شمشیرهای آخته
دیکتاتورها
زاده توهم خویشند
امپراطور نرون
دیوانه ای که شهر رم را به آتش می کشید
و در سوختن خانه ها و آه شیون مردم به شادی چنگ می نواخت
و از خون سبزترین عاشقان
جوهر نقاشی و دفتر شعرش را می ساخت
و سرانجام در آتشفشان خشم همان دوزخیان
و شورش و قیام
ناگزیر تن به خودکشی داد
دیکتاتورها
وجدانهای به خواب رفته اند
نه، نه
چرا که آنان وجدانی ندارند تا که بخواب رفته باشد
آنان در مسلخ قیرین سایه های خویشند
تیمور لنگ
قرآن را از بر بود
و شب ها سر بر سجاده در پای خدای خویش
زار زار میگریست
و روزها حمام های خون براه می انداخت
با قهقهه هایی دیوانه وار
و با دستهای خودش که مقدسش میخواندند
هزار هزار
گلو میبرید و سر از تن جدا
دیکتاتورها
وهنی به ساحت انسانند
با جلال و جبروتی دروغین
و کرکس هایی جگر خوار در درون
چنگیزخان
خدای قوم مغول بود
که از هزار توی تاریکی ها
و اعماق قبرها سر برآورده بود
در هر نعره اش هزاران هزار سر بریده میشدند
و تنها در یک قلم
یک میلیون و هفتصد و پنجاه هزار مرد نیشابوری را
به دلیل سر بر تافتن از فرمانش از دم تیغ گذاراند
و به هر کران که پای می نهاد
سلسله جبالی از جنازه بر جای می گذاشت
و هنوز که هنوز است سرزمینم از جنایتش سرخ است
دیکتاتورها
بر آمده از عقده های سیاه هزار ساله اند
و بغض هایی چرکین
آمیخته با توحش و تیرگی
و انجماد تاریک مرگ
چنانچون جنازه هایی که تابوت روح متعفن خود را بر دوش میکشند
رایش بزرگ، هیتلر
ترجیع بند همیشه اش دشمن بود
و یکریز نعره میکشید:
حتی که اگر دشمنی هم نداری وانمود کن کشور در خطر است
وقتی مردم بترسند برده
پیشوایشان میشوند
و تن به هر ذلت.
پیشوا مسلمان نبود
اما به لشکریان مسلمانش وعده حوری و غلمان و شراب در آن دنیا میداد
تا با خیال آسوده گوشت دم توپ هایش شوند.
و چنین بود که جهان را به نام نژاد و سرزمین مادری
از خون میلنونها انسان بیگناه شخم زد.
یا در کوره های آدم سوزی به خاکستر بدل کرد
دیکتاتورها
در هر رنگ و بویی که باشند
شباهتی مضحک به هم دارند.
چنانچون مترسکانی بر بیشه های هیچ و پوچ
و عظمت کاغذینشان
در هیاتی باژگونه و کبود
:موسولینی از بالکن قصر مجللش با دهان کف کرده نعره میکشید
عظمت روم باستان را به ایتالیا بر خواهد گرداند
و صدها هزار نفر برایش کف میزدند
موسولینی
فاشیست بود و توهم قدرت کور ش کرده بود
و مردم بر جنازه اش هم پس از اعدام رحم نکردند
و بر سر و صورت له شده اش ادرار
دیکتاتور ها
گاه با تبختر و تکبر
از دموکراسی سخن در میدهند
از انتخابات نمایشی
برق و گاز و آب و خانه های مجانی
و آنگاه که مشتهایشان وا میشود
به راز بقایشان
به کشتار روی می آورند
بی هیچ توهمی
خمینی شاعر بود و امتش
عکسش را در ماه میدید
و تقدیسش میکردند
و آنگاه که پا به این سرزمین گذاشت
جنایاتش مغولها را رو سفید کرد
دیکتاتور ها
محبوس در قاب کهنه و رنگ باخته بلاهت خویشند
و انجماد تاریکی
و حماسه های پوچ
قذافی
مخالفانش را سگ های ولگرد و حشرات مزاحم میخواند
و سر بریده مخالفانش را دهه ها در سردخانه ها نگه میداشت
و از دیدنشان کیف می کرد
قدرت کاذب چشمش را کور کرده بود
و حکومتش را ابدی
و بالاخره او را از لوله های فاضلاب
چون موشی بیرون کشیدند
وحشت زده و مالیخولیایی
و به فجیع ترین شکلی کشته شد.
دیکتاتورها
میخکوب حماقت خویشند
با حماسه های تهی
و آبگینه های از غرور
در چاهسار توهمات
و سایه های هول
چائوشسکو
به جمعیتی که تصاویرش را در روبرویش آتش میزدند
و کتاب هایش را از بالکن به بیرون پرتاب میکردند
مات و مبهوت مینگریست
و آنچه را با چشمهای خود میدید باور نمیکرد
ناگهانی بود و هولناک
تمام راههای فرارش بسته شد
و تند و بی مهابا تیرباران
دیکتاتور ها
در پس و پشت خدا
دیکتاتورها در پس و پشت مذهب و دین
دیکتاتورها در پس و پشت نژاد و سرزمین
دروغ میگویند و خواهند گفت
میکشند و خواهند کشت
دشمن میتراشند و خواهند تراشید
مردم باید بترسند
به هر طریقی که ممکن است
وگرنه اگر که دیوار کاغذین ترس فرو بریزد
نه از تاک نشان خواهد ماند و نه از تاک نشان
دیکتاتورها
وهنی به دفتر تاریخ
و دشنامی به ساحت ...
مهدی یعقوبی 26 آبان 1401
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر